شروط اساسي كل تاريخ
"زندگي پيش از هرچيز مستلزم خوردن و نوشيدن، مسكن داشتن، پوشيدن و چيزهاي ديگر است. بنابراين نخستين كنش تاريخي، توليد وسايل ارضاي اين نيازها، توليد خودِ زندگي مادي است. و در واقع اين اقدامي تاريخي است، شرط اساسي كل تاريخ است كه امروز همچون هزاران سال پيش بايد به طور روزانه و ساعتي انجام گيرد تا صرفا" زندگي انساني ادامه يابد. ... بنابراين در هر پنداشتي از تاريخ انسان بايد پيش از هرچيز به اين واقعيت بنيادي با تمامي اهميت و با همهي دلالتهايش توجه شود."
"نكتهي دوم اين است كه ارضاي نخستين نياز، يعني عمل ارضا كردن و نيز به دست آوردن ابزار آن، به نيازهاي تازهاي ميانجامد؛ و ايجاد اين نيازهاي تازه، نخستين كنشِ تاريخي است."
"سومين شرطي كه از همان آغاز، وارد تكامل تاريخي ميشود، اين است كه آدميان كه روزانه مشغول بازتوليد وسايل زيستشان هستند، دستاندركار زايش انسانهاي ديگر، يعني تكثير نوع خود نيز هستند"
"اين سه جنبهي فعاليت اجتماعي البته نبايد به مثابهي سه مرحلهي متفاوت، بلكه به مثابهي سه ... عامل در نظر گرفته شوند كه از همان آغاز تاريخ و انسانهاي آغازين به طور همزمان وجود داشته است و هنوز هم در تاريخ امروز خود را نشان ميدهند."
و چهارمين شرط:
"توليد زندگي، چه زندگي خود از راه كار و چه زندگي تازه در توليد مثل، به مثابهي رابطهاي دوجانبي پديدار ميگردد: از يك سو به مثابهي رابطهاي طبيعي و از سوي ديگر به مثابهي رابطهاي اجتماعي، كه دلالت بر همكاري افراد متعدد ميكند صرفنظر از اين كه در چه شرايط، به چه طريق و با چه هدف صورت ميگيرد. در نتيجه، شيوهي توليد معين يا مرحلهاي صنعتي معيني همواره با شيوهي معيني از همكاري با مرحلهي اجتماعي معيني توأم است و اين شيوهي همكاري خود "نيروي مولدي" است. مجموعهي نيروهاي مولد قابل دسترس انسانها، وضع جامعه را تعيين ميكند. از اين رو "تاريخ انسانيت" بايد همواره در رابطه با تاريخ توليد و مبادله مورد مطالعه قرار گيرد."
"بدينگونه روشن است كه از همان آغاز رابطهاي مادهگرايانه ميان انسانها با يكديگر وجود داشته كه با نيازهايشان و شيوهي توليدشان تعيين ميگردد و قدمت آنها به قدمتِ پيدايي خود انسانهاست. اين ارتباط همواره شكلهاي تازهاي به خود ميگيرد."
"انسانها تاريخ دارند زيرا بايد زندگي خود را توليد كنند و آن هم به شيوهاي معين: كه سازمان بدني آنان چنين اقتضا دارد؛ شعور آنان نيز درست به همين گونه تعيين ميشود."
ماركس.كارل و انگلس.فردريك،"لودويك فوئرباخ و ايدئولوژي آلماني" صص 303 لغايت 306 ترجمه پرويز بابايي چاپ دوم 1380 نشر چشمه
نظرات شما عزیزان: